جوان آنلاین: حضور امام خامنهای در شب عاشورای حسینی در حسینیه امامخمینی منجر به دلنوشتههای شوقانگیز زیادی در فضای مجازی شد. در ادامه چند قطعه از این دل نوشتهها که احساس و شورانگیزی برجستهای دارند و از میان هزاران انتخاب شدهاند را میخوانید.
سیدیاسر جبرائیلی:
در شب عاشورا، شبی که تاریخ قیام کرده تا عظمت انسان را در بلندای خون و انتخاب تماشا کند، سایهای از نور و صلابت در میان دلهای شکسته و چشمهای اشکبار در حسینیهای به نامخمینی قد
علم کرد.
در هنگامهای که صهیون بر طبل فتنه میکوفت و شغالها فریاد میزدند که علمدار در پناه است، ناگاه قامت مردی طلوع کرد که واهمه را به زانو درآورده و شب را سحر میسازد.
او امشب آمد تا بگوید: هنوز هستند مردانی که وقتی تهمت و تهدید بر سرشان میبارد، قامتشان خم نمیشود. مردانی که سنگرشان، دل مردم است، نه دیوار سیمانی. مردانی که از تبار کربلایند نه ترس و تردید.
او نه در پناهگاه که در میانه کربلای امروز ایستاده بود؛ چون حسین در حلقه یاران. چشم در چشم دشمن، پشت به دنیا رو به حقیقت. مردی که نه بر مسند قدرت، بلکه بر منبر رسالت تکیه زده است. صدای او پژواک پیام خون است، نه سیاست خالی از شرف.
در شبی که کربلا تکرار میشود، او آمد تا بگوید که ما هنوز زندهایم که هنوز حسین زنده است که هنوز مرگ با عزت بر زندگی با ذلت ترجیح دارد.
او آمد تا با قامت آرام و چشمهای مطمئنش، به ما یادآوری کند: اگر روزی خون بر شمشیر پیروز شد، امروز ایمان بر تزویر چیره خواهد شد. آمد تا در شب بلا دلها را آرام کند نه با وعدههای زمینی، بلکه با ایمان به راهی که از نینوا تا قدس ادامه دارد؛ و ما که چشم انتظار حقیقت بودیم، دیدیمش؛ نه، چون رهبر یک سرزمین، بلکه، چون بقیه راه، چون فانوس هدایت در ظلمتسرای تاریخ.
این شب دیگر فقط عاشورا نیست؛ این شب، شب میثاق است. میثاق با آنکه آمد تا نشان دهد راه هنوز از کربلا میگذرد... و از قلب بیپناهترین مردم این زمان تا طلوع صبحی که از دستان همین مظلومان خواهد شکفت.
امشب، دم پایانی هیئت ما این بود:
خون تو پیروزه.
این همه لبیک گفتیم، واسه امروزه.
دیگه خیمههای کربلا نمیسوزه...
محسن مهدیان:
همه لحظات را نداریم
همه نماها را دوربین نگرفته....
اما همان گوشهای که در قاب بود
زبان بدن، خود معنا بود.
«ای ایران» که آغاز شد.
همه حسینیه یکصدا شدند...
تا رسیدند به «ایران عاشورایی» و قاب تصویر که حضرت آقا با مردم سینه میزدند.
شعر رسید به: «در روح و جان من میمانیای وطن...»
دوربین روی چهره رهبر ایستاد...
و اشک در چشمها
وقتی خواندند:
«زیر سایه حیدر باشی در امان...»
حضرت آقا دستشان را بالا بردند... برای دعا؛ و آنگاه که رسید به: «ای ایران خدایی...»
نگاه رهبر، عمیق شد.
نگاهی فکورانه...
در همان حال
مردم سینه میزدند...
گریه، شعف، حزن و حماسه
همه یکجا امشب جاری بود.
چه عاشورایی شد...
تماماً معنا.
تماماً ایمان.
تماماً ایران.
مهدی مولایی:
همه رجزخوانهای این شبها را صدا بزنید. همه کریخوانهای پوشالی را. همه پهلوان پنبههای مجازی را.
همه آنها را که چندهفته توئیت میزدند. پیروزمندانه قهقهه میزدند. همه آنها که میگفتند او رفته. او نمیتواند بیاید. او در زیر کوههاست.
بگویید که او خود کوه است. بگویید که خامنهای آمده. به همان موقعیت همیشگی. روی همان زیلوهای آبیاش.
بگویید که شما و کرور کرور اسلافتان در قواره او نیستید. اوست که در برابر هزینههای میلیون دلاری شما و پدران نامشروعتان، در برابر ردیف ردیف رسانههای مزدورتان و در برابر اتاقهای جنگ زیرزمینیتان در سرزمینهای غصبی، تنها با یک حضور، بیآنکه حتی کلمهای سخن بگوید، ورق را برمیگرداند و روایت پیروزی خلق میکند.
بزرگانتان را بگویید که از دست او مشق رزم کنند. حرام لقمگان و اشرار را صدا بزنید و بگویید که او پسر علی است؛ شما پسران کههستید؟
سلمان معمار:
جنگ تحمیلی دوم و حمله مستقیم اسرائیل و امریکا آسیب جدی به ما زد، ایران را به لبه پرتگاه برد، هزار شهید گرفت و هنوز هم تموم نشده، اما اگر بپرسید بزرگترین دستاوردش برای ما چه بود میگویم پروژه ۸۰ ساله جداسازی، ایران و اسلام رو به لرزه انداخت. امروز سیدعلی خامنهای پرچمدار یک ایران مسلمان است که عاشورایی میایستند وای ایران میخوانند.
شعبدهها ریخت و واقعیت پیدا شد.
«جمهوری اسلامی ایران» در این جنگ معنای متفاوتی برای بدنه جامعه پیدا کرد. امشب (حضور رهبر انقلاب در حسینیه امامخمینی) یک نقطه جوش در این تصویر بود. قاب ما.
اشکان خراسانی
فردای روز حمله به پایگاه عینالاسد، در نماز جمعه «نصر» و حالا هم عاشورا ۱۴۰۴ در حسینه امام خمینی. در هر سه مورد رهبر ایران برای برهم زدن «معادله وحشت» امریکاییها و صهیونیستها از جان خود مایه گذاشته.
مانند همه کسانی که در آن ۱۲ روز جان خود را به خطر انداختند تا ایران بماند.